شکایت دختر جوان از پدر سنگدل شکاک

به گزارش بالیو، دختر جوان که از تهمت های ناروای پدرش و نقش منفی او در زندگی خود به ستوه آمده بود، به کلانتری شکایت برد.

شکایت دختر جوان از پدر سنگدل شکاک

به گزارش خراسان، دختر 25 ساله ای برای رهایی از بدبینی و تهمت های ناروای پدرش به دایره مددکاری اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد مراجعه کرد و با بیان این که سخت گیری های بیش از حد پدرم زندگی را به ما تلخ نموده است، به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: پدرم شغل آزاد دارد و مادرم خانه دار است، اما از همان دوران کودکی در سایه شک و تردید های پدرم زندگی تلخی داشتم. سخت گیری های او به حدی بود که حتی اجازه نمی داد من و خواهرم با برادرمان که چهار سال از من بزرگ تر بود، بازی کنیم یا حتی در یک اتاق تنها باشیم. آن روز ها حتی از نگاه های پدرم می ترسیدیم و نمی توانستیم با برادرم شوخی کنیم چرا که اگر پدرم متوجه ماجرا می شد ما را کتک می زد.

وی ادامه داد: در میان همین شک و تردید ها بود که پسر خاله ام به خواستگاری خواهرم آمد، اما پدرم بلافاصله تصمیم گرفت من و برادرم را نیز همزمان عروس و داماد کند. او می گفت حالا که قرار است خواهرم ازدواج کند و نامزدش به خانه ما بیاید، باید من و برادرم نیز متاهل باشیم. این بود که با پیشنهاد پدرم عباس با دختر عمویم ازدواج کرد و من هم که 13 سال بیشتر نداشتم با یکی از پسردایی هایم پای سفره عقد نشستم. بدین ترتیب جشن عقدکنان ما سه خواهر و برادر در یک شب برگزار گردید و همه بستگانمان در جشن فامیلی شش نفره ما شرکت کردند، اما پدرم با همه ما شرط نموده بود که به هیچ وجه حق نداریم شب را در منزل یا کنار نامزدمان باشیم حتی اگر آن ها نیز به خانه ما آمدند باید همه اعضای خانواده حضور داشته باشند.

دختر جوان اظهار کرد: خلاصه یک سال به همین ترتیب سپری شد و خواهرم با پسر خاله ام زندگی مشترک خودشان را شروع کردند و به خانه بخت رفتند، اما من فقط چند بار نامزدم را در جشن های عروسی یا مراسم عزا دیده بودم. با وجود این، روزی فهمیدم نامزدم با بزرگ تر ها صحبت نموده است و میخواهد مرا طلاق بدهد. هنوز هم نمی دانم چرا پسر دایی ام با من ازدواج کرد و چرا مرا طلاق داد، فقط از دیگران شنیده ام که او نمی توانست سخت گیری های بیش از حد پدرم را برای ملاقات های ما تحمل کند.

وی ادامه داد: در این شرایط من در همان دوران نامزدی به دختری مطلقه تبدیل شدم، ولی چیزی از سخت گیری های پدرم کاسته نشد. او هر روز مرا با خودش به مدرسه می برد و به خانه باز می گرداند و حتی اجازه نمی داد با مادرم برای خرید بیرون بروم. در همین شرایط دیپلم گرفتم و در رشته حسابداری وارد دانشگاه شدم. پدرم به ناچار یک دستگاه گوشی تلفن هوشمند برایم خرید تا بتواند در دانشگاه مرا کنترل کند. او بعد از کلاس با من تماس می گرفت تا بداند کجا و با چه کسی هستم و اگر موقعیت آن را هم داشت به صورت اینترنتی و تصویری با من تماس می گرفت تا مطمئن گردد که در دانشگاه هستم.

وی اضافه کرد: هنوز تحصیلات دانشگاهی ام به خاتمه نرسیده بود که جوانی به خواستگاری ام آمد، اما این بار من که نمی خواستم ماجرای نامزدی با پسر دایی ام تکرار گردد به طور پنهانی با او ارتباط برقرار کردم، ولی حشمت از اعتماد من سوء استفاده کرد و چند ماه بعد از این ارتباط های خیابانی رهایم کرد. پدرم وقتی از موضوع باخبر شد، به شدت کتکم زد و از آن روز به بعد دیگر هیچ گاه به من اعتماد نکرد.

دختر جوان گفت: حالا سخت گیری های او به مقدار ای رسیده که حتی نمی توانم با اعضای خانواده ام بیرون بروم. مادرم نیز در برابر رفتار های پدرم سکوت می نماید، ولی اشک های او هم تاثیری در رفتار و عقاید پدرم ندارد. روز گذشته نیز به علت این که با یکی از دوستانم تماس گرفته بودم، مرا کتک زد که برادرم به دادم رسید و مرا از زیر مشت و لگد های او رها کرد. این درحالی است که پدرم چند سال قبل با دختری هم سن و سال من ازدواج نموده است.

کوشش های روان شناختی و آنالیز های کارشناسی در این پرونده به دستور سرگرد جواد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) در دایره مددکاری اجتماعی شروع شد.

منبع: فرارو
انتشار: 14 تیر 1401 بروزرسانی: 14 تیر 1401 گردآورنده: balio.ir شناسه مطلب: 2210

به "شکایت دختر جوان از پدر سنگدل شکاک" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "شکایت دختر جوان از پدر سنگدل شکاک"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید