10 بازیگر زن خوبی که اسکار در دهه اخیر نادیده شان گرفت
به گزارش بالیو، آموزشگاه اسکار ابزار سودمندی در بزرگداشت دستاوردهایی است که درون صنعت سینما اتفاق می افتند. اما آن ها غالبا از بدنه متمایزی که باعث بزرگی و شکوه سینما می شوند دور هستند. در حالی که بسیاری از فیلم ها و بازی هایی که به آن ها توجه شده قوی هستند و استحقاق این توجه را هم داشتند، فیلم ها و بازی هایی هم هستند که ناشناس می مانند؛ بازی های فوق العاده ای که به یاد مخاطبان سینما می مانند فارغ از اینکه جایزه گرفته باشند یا نه. این مطلب درباره بازی های خوب بازیگران زنی است که اسکار در یک دهه گذشته آن ها را نادیده گرفته اما بازی هایشان در یاد هواداران سینما مانده است.
آموزشگاه اسکار معمولا در یک جهت تعیین حرکت می نماید و بیشتر بازی هایی که از سمت زنان نادیده گرفته مربوط به ژانرهای علمی-تخیلی، کمدی، فانتزی یا ترسناک است. خوشبختانه هر چه تعداد اعضای آموزشگاه اسکار گسترش پیدا می نماید و ژانرهای مختلفی پیروز به دریافت جایزه می شوند، اسکار هم سعی می نماید که فیلم های خارج از جریان رسمی اش را به رسمیت بشناسد.
دیرپایی نشان از یک بازی خوب و تآثیرگذار دارد و در حال حاضر آن قدر زمان گذشته که به بهترین بازی های زنان در دو دهه گذشته بپردازیم که اسکار به آن ها توجهی ننموده است.
آلفری وودوارد
- فیلم: کلمنسی (Clemency)
- کارگردان: چینونی چوکوو
- امتیاز متاکریتیک: 77 از 100
- محصول 2019
کلمنسی فیلم تخریب نماینده ای است که به زندگی برناردین ویلیامز نگاه می اندازد. نگهبان زندان که مجبور می گردد در طول دوره ای که تصدی زندان را برعهده دارد تصمیمات سختی بگیرد. تا اینکه پرونده زندانی زیر دستش می آید که ادعای بی گناهی می نماید و روز به روز فرضیه بی گناه بودنش قدرت می گیرد. این جاست که ویلیامز آغاز می نماید و به طبیعت حرفه اش واکنش نشان می دهد و درباره تأثیر شغلش روی زندگی اش سؤالاتی از خودش می پرسد.
آلفری وودوارد به طرز باورنکردنی در نقش اش قدرتمند است. به خصوص وقتی کاراکتری که نقش اش را بازی می نماید مجبور می گردد در موقعیت های چالش برانگیز از خودش خودداری نشان بدهد.
هیچ لحظه ای در فیلم نیست که کاراکتر او یک آدم عادی باشد. حتی تعاملاتش با شوهرش هم غیرممکن است چون شوهرش نمی تواند واقعیت های شغل او را درک کند. طبیعت آرام و باثبات فیلم روی شیوه ای که سیستم زندان و زندانبان کار می نماید نور می اندازد و بازی حرفه ای وودوارد رئالیسم داستان را افزایش می دهد.
ایمی آدامز
- فیلم: ورود (Arrival)
- کارگردان: دنی ویلنوو
- امتیاز متاکریتیک: 81 از 100
- محصول 2016
در کمال تعجب ایمی آدامز نامزد دریافت شش جایزه اسکار شده است ولی تا امروز هیچ اسکاری را به خانه نبرده. از طرفی به طرز طعنه آمیزی بهترین نقش آفرینی او تا امروز همانی است که برایش حتی نامزد دریافت اسکار هم نشد. در فیلم ورود آدامز نقش لوئیس بنکس را بازی می نماید. زبان شناسی که درگیر کوشش دولت آمریکا برای برقراری ارتباط با موجودات فضایی می گردد. آدامز روی دانش کاراکترش به زبان مسلط است اما آن چه نقش اش را برجسته می نماید الهام های احساساتی اش است که فیلم را تا این حد تأثیر گذار و تکان دهنده می نماید.
بنکس کاراکتری است که با تراژدی دست و پنجه نرم می نماید و تماشای مواجهه او با تراژدی، وقتی از نمای نقطه نظر او به ماجراها نگاه می کنیم برای یک سفر احساسی مجذوب نماینده باعث ایجاد تغییر در فیلم می گردد. ورود فیلم تند و بی پروایی است با جنبه هایی از زمان و فضا که بالقوه پیچیده هستند اما محرک های آدامز هیچ وقت وسط این پیچیدگی ها گم نمی شوند.
شوژن ژائو
- فیلم: خداحافظی (The Farewell)
- کارگردان: لولو وانگ
- امتیاز متاکریتیک: 89 از 100
- محصول 2019
خداحافظی فیلمی بی نهایت شخصی برای لولو وانگ، نویسنده و کارگردانش بود. بیشتر داستان فیلم برپایه رابطه او با مادرعظیمش بود. شوژن ژائو نقش مادرعظیم را در فیلم بازی می نماید. ژائو به روح زن مسن خردمند تجسم می بخشد. زنی که تا زمان فرا رسیدن مرگش سرشار زندگی است. فقط تماشای رابطه ژائو با آکوافینا لذت بخش است. فیلم هیچ وقت به سمت یک اثر ملودرام احساساتی اشک آور منحرف نمی گردد چون بازی ها به شدت عمیق هستند.
نکته تماتیک فیلم خداحافظی حول فرضیه ها درباره آداب و رسوم و تفاوت های بین شرق و غرب است و اگر چه این مکالمات برای مشاهده سرگرم نماینده هستند فقط به دلیل عواقبی که روی کاراکتر ژائو دارند، درست کار می نمایند. ژائو اجرایی دوست داشتنی دارد که به فیلم قلب و احساس می بخشد و مایه خجالت است که به بازی او توجه نشده است. البته به جایش آکوافینا تحسین های زیادی برای بازی در نقش نوه ژائو دریافت کرد.
گرتا گرویگ
- فیلم: فرانسس ها (Frances Ha)
- کارگردان: نوآ بومباک
- امتیاز متاکریتیک: 82 از 100
- محصول 2012
آموزشگاه به ندرت کمدی های آشکار را تأیید می نماید. ماجرا غریب تر می گردد وقتی که به صداهای جدیدی در کمدی روی پرده توجه می گردد. گرتا گرویگ البته بعدتر در اسکار برای نویسندگی و کارگردانی فیلم های لیدی برد و زنان کوچک تحسین شد اما قبل از آن هم به خاطر اجرای باورنکردنی اش در فیلم فرانسس های نوآ بومباک تبدیل به استعدادی شده بود که خودش را ثابت نموده است.
- 10 چهره شاخص که در چند رشته اسکار گرفته اند
او به یک روح آزاد ویژه تجسم بخشیده است. گرویگ قادر است کاری کند که ساختار سست روایت فیلم به شکلی بی نقص و کامل با کاراکترش متناسب باشد. فیلم فرانسس ها با دیالوگ های طولانی پیچیده و کمبود اتفاق برای پیش بُرد داستان دست به ریسک عظیمی زده بود اما گرویگ به شکلی مسری آن قدر سرگرم نماینده است که تقریبا غیرممکن است فیلم حوصله تان را سر ببرد. فرانسس ها شخصیتی است که حتی در کوچکترین لحظات هم وجد و شادی را می یابد. شاهدش سکانس نمادینی است که با آهنگ عشق مدرن می پایکوبید و اجرای گرویگ جوری است که مخاطب فیلم را هم به پایکوبی وامی دارد. در حالی که دیدن گرویگ که به عنوان فیلم نامه نویس/کارگردان نامزد اسکار می گردد خوب است اما شرم آور است که به بازی اش هیچ وقت توجه نشده است.
چارلیز ترون
- فیلم: تالی (Tully)
- کارگردان: جیسون ریتمن
- امتیاز متاکریتیک: 75 از 100
- محصول 2018
تالی جیسون ریتمن از آن دسته فیلم هایی است که ریسک های عظیمی نموده است. فیلم از یک سری انتخاب های روایی غیرسنتی برای نشان دادن واقعیت های مادری و بحران میانسالی استفاده نموده و به نتیجه شگفت انگیزی رسیده درباره اینکه مردم چه طور جوانی شان را می بینند. فیلمی به این جسوری در مرکز خودش احتیاج به یک اجرای محکم داشته و چارلیز ترون یکی از عظیمترین کارهایش تا امروز را در این فیلم انجام داده است. او در بازی نقش مارلو واقعا باورنکردنی است. مادری که به لطف پرستار بچه هایش تالی به حس و درک جدیدی از زندگی می رسد.
ترون و ریتمن قبلا در فیلم به شدت دست کم گرفته شده Young Adult همکاری نموده بودند و هر دو فیلم درباره مسئولیت نگاه به گذشته با عینک رنگی است. اگر فیلم قبلی درباره کاراکتری بود که دنیا اطرافش را ویران نموده بود فیلم تالی درباره کسی است که در مسئولیت هایش غرق شده است و کم کم حس فردیتش از بین رفته است. ترون یک بار دیگر ثابت می نماید که می تواند خودش را به نقش هر کاراکتری دربیاورد و متأسفانه بیشتر بازی هایش نادیده گرفته می گردد.
تونی کولت
- فیلم: موروثی (Hereditary)
- کارگردان: آری آستر
- امتیاز متاکریتیک: 87 از 100
- محصول 2018
موروثی یکی از فیلم های ترسناک بحث برانگیز سال های اخیر است که درباره اش زیاد صحبت نموده اند. نه فقط به این خاطر که یکی از ترسناکترین فیلم هایی است که در سال های اخیر در یاد کسی مانده بلکه به دلیل تصویر برجسته ای که فیلم از اندوه، تراژدی و جدال های خانوادگی ارائه می دهد. درست مثل فیلم هایی که از آن ها تأثیر گرفته است شبیه جن گیر و بچه رزمری درباره ملکه جیغ نیست. فیلم درباره مادری است که با قرار دریافت در موقعیت های غیرقابل تحملی شکنجه می گردد. شرایطی که کم کم به صورت مافوق طبیعی درمی آید.
بازی تونی کولت در نقش آن گراهام به لحاظ احساسی آسیب پذیر است و باعث می گردد مخاطبان با دیدنش به خودشان بپیچند.
فیلم موروثی در همان لحظات اولیه، وقتی المان های ماورالطبیعه به آرامی خودشان را نشان می دهند تأثیرگذار می گردد. فیلم خالصانه در آن لحظات به یک درام خانوادگی شباهت دارد. هسته مرکزی این خانواده و روابطشان پیش از به وجود آمدن آن وحشت مافوق طبیعی معرفی می گردد. کولت در نشان دادن تأثیرات طولانی و اندوهش عقب نمی نشیند. سخت است بازی های برنده اسکاری را در یک دهه گذشته به یاد بیاوریم که به این اندازه به یادماندنی بوده باشند.
انگوری رایس
- فیلم: آدم های خوب (The Nice Guys)
- کارگردان: شین بلک
- امتیاز متاکریتیک: 70 از 100
- محصول 2016
فیلم آدم های خوب به عنوان یکی از بهترین کمدی های ده سال گذشته شناخته می گردد. شین بلک فیلمی درباره یک زوج دو نفره پلیس که با هم رفیق هستند تهیه نموده که به شدت طعنه آمیز است و از طریق دو بازی باورنکردنی از رایان گاسلینگ و راسل کرو این کاراکترها زنده می شوند.
به شکل عمومی در فیلمی شبیه این اضافه کردن کاراکتر دختر یکی از شخصیت های اصلی این حس را به مخاطب می دهد که هم غیرضروری است و هم حواس تماشاگر را از قصه اصلی پرت می نماید و فقط کوششی است برای اینکه کمی احساسات هم به فیلم اضافه گردد. اما این اتفاق در فیلم آدم های خوب نمی افتد. دلیلش هم بازی انگوری رایس در نقش هالی، دختر رایان گاسلینگ است. ستاره تازه واردی که درست به اندازه دو بازیگر اصلی بامزه است و تبدیل به بخش مهمی از داستان می گردد.
رابطه بین رایس و گاسلینگ روی پرده به طرز باورنکردنی تند و تیز است. در شرایطی که کاراکتر گاسلینگ احساس شکست می نماید تماشاگر یاد می گیرد که با دیدن رابطه او و دخترش معیارهایش را در رابطه با این کاراکتر تعدیل کند. رایس در نشان دادن احساس خشم و رنجش نسبت به پدرش درخشان عمل می نماید. پیش آمده که آموزشگاه بازیگران کودک را نامزد دریافت جایزه کند اما عجیب است که در این باره چنین کاری انجام نداده چون بعید است در ده سال آینده هم چنین بازی از یک بازیگر کودک ببینیم.
اسکارلت جوهانسون
- فیلم: زیر پوست (Under the Skin)
- کارگردان: جاناتان گلیزر
- امتیاز متاکریتیک: 79 از 100
- محصول 2013
بازی اسکارلت جوهانسون در فیلم زیر پوست از آن نوع اجراهایی نیست که معمولا آموزشگاه به آن توجه می نماید. نه به خاطر اینکه فیلم یک اثر ترسناک علمی-تخیلی اگزیستانسیال است بلکه چون جوهانسون نقش کاراکتری را بازی می نماید که تازه آغاز به درک انسان ها نموده است. او در نقش موجود اسرارآمیزی که از فضا آمده بازی می نماید و شاهد ابتذال روی زمین است و می خواهد با اغوا کردن مردان آن ها را درک کند.
در حالی که در بیشتر طول فیلم از زنانگی جوهانسون به عنوان یک سلاح استفاده شده است تا مردان را به دام بیاندازد، شخصیت خالی از احساس او عاری از هر گونه کاریزمای ذاتی و طبیعی است. به جایش این موجود هویتی می سازد براساس آن چه مردان از او انتظار دارند و جوهانسون در ساختن این هویت کار فوق العاده ای انجام می دهد. این یک بازی چند وجهی است که در آن بدنه المان های وحشت با فلسفه ترکیب شده است. نقشی به این قدرت قطعا استحقاق این را داشت که برای بازیگر توانمندش نامزدی اسکار به همراه بیاورد.
جسیکا چستین
- فیلم: درخت زندگی (The Tree of Life)
- کارگردان: ترنس مالیک
- امتیاز متاکریتیک: 85 از 100
- محصول 2011
جسیکا چستین سال 2011 نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر زن مکمل شد اما نه برای فیلم ترنس مالیک بلکه برای درام خسته نماینده خدمتکار ساخته تیت تیلور نامزد دریافت جایزه شد. آن نامزدی حتی بیشتر هم ناراحت نماینده بود چون این واقعیت را به یادمان می آورد که چستین همان سال در فیلم دیگری بهتر بازی نموده است. در شاهکار ترنس مالیک، چستین نقش یک مادر اثیری را برای جک اوبرایان بازی می نماید. جک کاراکتر اصلی فیلم است و ما شاهد عظیم شدن او و مواجهه اش با تمایلات پرخاشگرانه پدرش با بازی برد پیت هستیم.
فیلم مالیک واقع گرایی و کیفیت رویاگونه را در هم می آمیزد و بازی ها باید کاملا حس زمینی بودن بدهند با این وجود سورئال هم باشند تا به بینش عظیمتری از ابدیت متصل شوند. چستین مجبور است هم شمایل مادری راحت را بازی کند که برای فرزندش پیغام مهر و محبت می گذارد و هم شمایلی استعاری که در این داستان بلوغ بالا می رود و چستین پیروز می گردد هر دوی این ها را در یک بازی خارق العاده در تعادل با یکدیگر قرار دهد.
ژولی دلپی
- فیلم: پیش از نیمه شب (Before Midnight)
- کارگردان: ریچارد لینکلیتر
- امتیاز متاکریتیک: 94 از 100
- محصول 2013
سه گانه پیش از … دستاوردی عظیم در تاریخ سینمای مدرن است. فرنچایزی کمیاب در باب صمیمیت رابطه عاشقانه و اینکه چطور زمان رویش تأثیر می گذارد. سومین فیلم این سه گانه، پیش از نیمه شب، طوری ساخته شده که داستان دو قسمت اول را بگیرد و آن را به یک نتیجه طبیعی برساند. در شرایطی که جادوی تماشای دو کاراکتر دوست داشتنی که با هم روی پرده حرف می زنند جلوی چشممان است.
کاراکتر ژولی دلپی به نام سلین باید با این واقعیت چالش کند که رابطه رمانتیک بین او و جسی محو شده است و او بهترین سال های عمرش را در تعقیب رویایی بوده که احتمالا هیچ وقت به بار نمی نشیند.
در یک سکانس باورنکردنی، دلپی در نهایت به جسی (با بازی ایتان هاوک) آسان می گیرد و برایش با جزئیات شرح می دهد که چه چیزهایی را قربانی نموده و زندگی روزانه اش واقعا چه شکلی است. کلمات زننده و تلخ او به خاطر شیوه بیانش و کمدی سیاهی که دارد به هیچ عنوان شعاری به نظر نمی رسند. هم زمان لحظات عشق خالص آن ها به اندازه هجده سال قبل از پیش از غروب حس شور در خودش دارد. دلپی هیچ وقت برای بازی در نقش کاراکتر سلین نامزد جایزه نشد و با توجه به تأثیر غریب بازی او روی این کاراکتر مایه خجالت است.
منبع: taste of cinema
منبع: دیجیکالا مگ